هی روزگار...

ساخت وبلاگ
حرف از غريبي زدی !؟
بگذار تا بگويمت كه اكنون غريبی، آشنا ترين درد من است
و آشنايی، غريب ترين رؤيايم.
بيگانه مباش"
اما سخن آشنايی هم مزن
كه آشنايان بس ناجوان مردانه بيگانه اند.

هی روزگار......
ما را در سایت هی روزگار... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : wolf28264 بازدید : 80 تاريخ : يکشنبه 5 تير 1401 ساعت: 20:35

  پیر مردی مفلس و برگشته بخت روز گاری داشت ناهموار و سخت هم پسر، هم دخترش بیمار بود هم بلای فقر و هم بیمار بود این،دوا میخواستی اینک پزشک این غذایش آه بودی ، آن سرشک این عسل می خواست ، آنیک شوربا این لحافش پاره بود ،اینک قبا روز ها میرفت بر بازار و کوی نان طلب میکرد و میبرد آبروی دست برهر خود پرستی می گشود تا پشیزی بر پشیز دیگر میفزود هر امیری را روان می شد زپی تا مگر پیراهنی ، بخشد به وی شب بسوی خانه می آمد زبون قالب از نیرو تهی ، دل پر ز خون روز ، سائل بود و شب بیمار دار روز از مردم ، شب از خود شرمسار صبحگاهی رفت و اهل کرم کس ندادش نه پشزونه درم از دری میرفت حیران بر دری رهنمود امٌا نه پایی نه سری ناشمرده ، برزن و کویی نماند دیگرش پای تکاپو پی نماند در همی در دست و دامن نداشت سازو برگ خانه بر گشتن نداشت رفت سوی آسیا ، هنگام شام گندمش بخشید دهقان یک دو جام زد گره در دامن آن گندم ،فقیر ، شد روان و گفت کای حٌی قدیر گر تو پیش آری به فضل خویش دست بر گشایی هر گره کایٌام بست چون کنم ، یا رب در این فصل شتا من علیل و کودکانم ناشتا، می خرید این گندم از یکجای کس هم عسل زان میخرید م هم عدس آن عدس ، در شوربا میریختم وان عسل باآب میآنداختم درد آگر باشد یکی ، دارو یکی است جان فدای آنکه درد او یکی است بس گره بکشوده ای ، از هر قبیل این گره را نیز بگشا ای جلیل این دعا میکرد و می پیمود راه نا گه ا هی روزگار......ادامه مطلب
ما را در سایت هی روزگار... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : wolf28264 بازدید : 89 تاريخ : شنبه 2 دی 1396 ساعت: 6:06

باز هم میخندم...

با اینکه تو بدترین شرایط زندگیم هستم...

 

 

هی روزگار......
ما را در سایت هی روزگار... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : wolf28264 بازدید : 82 تاريخ : شنبه 2 دی 1396 ساعت: 6:06

بگذر از نی" من حکایت میکنم وز جدایی ها شکایت میکنم نی کجا این نکته ها آموخته  نی کجا داند نیستان سوخته  بشنو از من بهترین راوی منم راست خواهی" هم نی و هم نی زنم نشنو از نی ,نی حصیری بینواست بشنو از دل دل حریم کبریاست . نی بسوزد خاک و خاکستر شود  دل بسوزد خانه دلبر شود.     + نوشته شده در  جمعه یاز هی روزگار......ادامه مطلب
ما را در سایت هی روزگار... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : wolf28264 بازدید : 84 تاريخ : چهارشنبه 7 تير 1396 ساعت: 21:48

شقایق گفت با خنده :نه بیمارم، نه تبدارماگر سرخم چنان آتش در جانم "حدیث دیگری دارمگلی بودم به صحرایی" نه به این رنگ و زیبایینبودم آن زمان هرگز" نشان عشق و شیدایییکی از روزهایی که زمین تبدار و سوزان بودو صحرا در عطش می سوخت" تمام غنچه ها تشنهومن بی تاب و خشکیده تنم در آتشی می سوختز ره آمد یکی خسته" به هی روزگار......ادامه مطلب
ما را در سایت هی روزگار... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : wolf28264 بازدید : 77 تاريخ : چهارشنبه 7 تير 1396 ساعت: 21:48

به روز مرگ چو تابوت من روان باشد
گمان مبر مرا درد این جهان باشد
جنازه ام چو بینی مگو فراق فراق
مرا وصال وملاقات ان زمان باشد
مرا به گور سپاری مگو وداع وداع
که گور پرده جمعیت جنان باشد
فرو شدن چو دیدی بر امدن بنگر
غروب شمس وقمر چرا زیان باشد
کدام دانه فرو رفت در زمین که نرست؟
چرا به دانه ی انسانیت این گمان باشد؟

مولانا

 

+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و یکم آذر ۱۳۹۰ساعت 12:13  توسط رهگذر  | 
هی روزگار......
ما را در سایت هی روزگار... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : wolf28264 بازدید : 60 تاريخ : چهارشنبه 7 تير 1396 ساعت: 21:48

  پیر مردی مفلس و برگشته بخت روز گاری داشت ناهموار و سخت هم پسر، هم دخترش بیمار بود هم بلای فقر و هم بیمار بود این،دوا میخواستی اینک پزشک این غذایش آه بودی ، آن سرشک این عسل می خواست ، آنیک شوربا این لحافش پاره بود ،اینک قبا روز ها میرفت بر بازار و کوی نان طلب میکرد و میبرد آبروی دست برهر خود پرستی هی روزگار......ادامه مطلب
ما را در سایت هی روزگار... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : wolf28264 بازدید : 96 تاريخ : چهارشنبه 7 تير 1396 ساعت: 21:48

دنیا را بغل گرفتیم و گفتند امن است"هیچ کاری با ما ندارد. خوابمان برد و بیدار شدیم دیدیم ابستن تمام دردهایش شده ایم. ((زنده یاد حسین پناهی))

+ نوشته شده در  شنبه پانزدهم بهمن ۱۳۹۰ساعت 9:57  توسط رهگذر  | 
هی روزگار......
ما را در سایت هی روزگار... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : wolf28264 بازدید : 72 تاريخ : چهارشنبه 7 تير 1396 ساعت: 21:48

روز مرگم هر که شیون کند از دور برم دور کنید همه را مست و خراب از می و انگور کنید مزد غسال مرا سیر شرابش بدهید مست مست از همه جا و حال خرابش بدهید بر مزارم مگذارید بخواند واعظ بگذارید پیر میخانه بخواند غزلی از حافظ جای تلقین گریه به بالای سرم دف زنید شاهدی رقص کند و جملگی کف بزنید روز مرگم وسط سینه م هی روزگار......ادامه مطلب
ما را در سایت هی روزگار... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : wolf28264 بازدید : 81 تاريخ : چهارشنبه 7 تير 1396 ساعت: 21:48

بی تو یک روز در این فاصله ها خواهم مرد مثل یک بیت ته قافیه ها خواهم مرد تو که رفتی همه ثانیه ها سایه شدند سایه در سایه آن ثانیه ها خواهم مرد شعله ها بی تو ز بی رنگی دریا گفتند موج در موج در این خاطره ها خواهم مرد گم شدم در قدم دوری چشمان بهار بی تو یک روز در این فاصله ها خواهم مرد     + نوشته شده هی روزگار......ادامه مطلب
ما را در سایت هی روزگار... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : wolf28264 بازدید : 142 تاريخ : چهارشنبه 7 تير 1396 ساعت: 21:48